کتاب شروع خوبی داشت و شوق ِ هانس برای دوستی ِ ایدهآلش با کنراد قابل درکاما.. فصلهای آخر کتاب بود که احساس کردم چشمانم میسوزد و انگار چیزی گلویم را فشار میدهد هرچه بیشتر از جنگ جهانی میگفت(که البته چیز زیادی نبود جز جدایی ِ اجباری ِ دوستان و اشارهی تلویحی به جنایتهای وحشیانهی مربوط به جنگ و مثلا آن معلم تاریخ ِ مهوّع) بیشتر دلم برای دوستی آن دو میسوختاما ضربهی نهایی نه حتی در فصل آخر، در صفحهی آخر.. که در سطر پایانی زده شدو منی که حالا سوزش چشمهایم جایش را با قرمزی عوض کرده بود در گرماگرم زمانه ی پر آشوب و رویدادهای سرنوشت سازی که به استقرار نظام هیتلری در آلمان انجامید، دو نوجوان هم مدرسه ای زندگی به ظاهر آرام و بی دغدغه ای را میگذرانند. از این دو یکی یهودی و دیگری از خاندانی برجسته و اشرافی است. آشنایی و دوستی ساده دو همشاگردی دوام چندانی نمی یابد و کشمکش های سیاسی و اجتماعی آن دو را کم ک از هم جدا میکند. سرنوشت یکی تبعید و گریز و مهاجرت ناخواسته است و در حالی که همه چیز میتواند به ترقی و شهرت دیگری منجر شود.اما رویداد دردناک و تکان دهنده ای در آخرین سطرهای کتاب همه آنچه را که خواننده حدس میزند نقش برآب میکند.دوستِ بازیافته از نظر حجم، نه رمان است و نه نوول؛ تفصیل و گستردگیِ رمان را ندارد، اما نوول نیز نیست زیرا نوول معمولاً گوشه یا مقطعی از زندگی را باز مینمایاند. فرد اولمن بیگمان در نوشتن چنین رمانِ کوچکی بسیار موفق بوده است. موفقیت دیگر نویسنده در این است که توانسته قصهی خود را به زبانی آهنگین بازگو کند که در عین حال هم سبک و غنایی و هم ژرف و نافذ است.
Une oeuvre majeure en mode mineur.Un de ces petits grands livres qui vous tiennent au coeur.
—jason
Letto a scuola, molto bello e interessante.
—Ali
satre akhare ketab...
—tjavior
Heartbreaking.
—Carrie
Capolavoro.
—nwalia