«Assis à côté d’une jeune femme qui paraissait si belle dans la clarté de l’aube, apaisé et ravi par la vue de ce tableau féerique : la mer, les montagnes, les nuages, le vaste ciel, Gourov songeait qu’au fond, à bien y réfléchir, tout est beau ici-bas, tout, excepté ce que nous pensons et faisons quand nous oublions les buts sublimes de l’existence et notre dignité d’hommes.»La Dame Au Petit Chien ainsi que La Fiancée sont deux nouvelles sublimes. داستان «بانو با سگ ملوس» یا «بانویی با سگ کوچولویش» داستان کوتاهی است از «آنتون چخوف» که در سال ۱۸۸۹ نوشته است. این داستان بارها به فارسی ترجمه شده است. از متن کتاب: «میگفتند: که در کنار دریا قیافه ی تازهای پیدا شده، بانویی با سگ ملوسش. «دمیتری دمیتریچ گوروف» هم که دو هفته بود در «یالتا» میگذراند، و دیگر به آنجا عادت کرده بود، در جستوجوی اشخاص و قیافههای تازه بود. روزی در غرفه متعلق به «ورنه» نشسته بود و دید زن جوانی، میانهبالا، موبور، کلاه بره به سر از خیابان کنار دریا میگذشت، و سگ سفید ملوسی بهدنبالش میدوید.»پایان نقل از کتاب. ماجرا رابطه یک بانكدار است با زنی جوان، كه همدیگر را در «یالتا»، که شهری ست در «اوكراین»، ملاقات میكنند. داستان در بخشهای مختلفی روایت میشود، و از روز اول ملاقات تا بازگشت شخصیتها به «مسكو»، را دربرمیگیرد. بازگشتی كه قرار است پایانی باشد بر این رابطه مخفیانه. با این حال «دمیتری»، شخصیت مرد داستان، كه گمان میكرد آغاز زندگی روزانه و تكراریاش سبب میشود، «آنا» را فراموش كند، با خاطرات آن روزها درگیر است، و نمیتواند خود را لحظهای از فكر «آنا» رها كند. در توضیح این کتاب آمده است: داستان «بانو با سگ ملوس» را، میتوان یکی از داستانهای محبوب خوانندگان روسی و بسیاری از خوانندگان کشورهای دیگر به شمار آورد. داستان فقط در پانزده صفحه نوشته شده است، ولی این مینیاتور عالی، به بسیاری از رمانهای دیگر برتری دارد. این کتاب پیش از این، با ترجمه «عبدالحسین نوشین» از سوی ناشران دیگر و با طرح جلدهای متفاوت، منتشر شده بود. «نوشين» نمايشنامهنويس، كارگردان تئاتر و شاهنامهپژوهی است، كه برخی از آثار ادبيات جهان را نيز به فارسی ترجمه كرده است. وی سال 1350 و در سن 65 سالگی از دنيا رفت. کتاب دیگری نیز با عنوان «بانو با سگ ملوس و داستانهای دیگر (ده داستان دیگر)» در 248 صفحه از سوی نشر اشجع منتشر شده است. داستان «بانو با سگ ملوس» تاکنون با ترجمههای مختلف از جمله ترجمه های: «سروژ استپانیان»، «احمد گلشیری» و «سیمین دانشور»، به چاپ رسیده است. ا. شربیانی
- Come siete crudele! - cominciò a dire. - Com'è possibile tardare così? Eppure sapete bene quanta nostalgia abbia di voi! Ah come siete! Baciai la sua graziosa manina e, trepidante, tornai insieme a lei alla panchina. Palpitavo, languivo e mi sentivo il cuore in fiamme e in procinto di scoppiare. Il polso era molto accelerato. Non poteva essere altrimenti! Ero venuto per decidere definitivamente la mia sorte. O la va o la spacca...Tutto dipendeva da quella sera. Il tempo era splendido, ma avevo ben altro per la mente. Non prestavo neppure orecchio all'usignolo che cantava sopra le nostre teste, sebbene in ogni randez-vous appena appena degno di rispetto sia obbligatorio ascoltare l'usignolo. - Perchè tacete? - chiese lei, guardandomi in viso.[usignolo obbligatorio].
—Lucian21
I'm not a huge fan of short stories, especially short classic stories about selfish pricks. Gurov is a nearly forty something year old man with children and an apparently bad marriage with a woman he can't stand. But on a two week vacation of some kind he meets "The Lady with the Dog" and become acquainted with her resulting in an affair that seems only for his entertainment because of how bored he is of his life. I couldn't believe how completely selfish and greedy this guy was, it was sickening. He had children for goodness sake and proceeded to have an affair with this immature naive woman who was also married. And then was beginning to believe that he was truly in love. Overall this story was well written and a times funny but overall Gorov was a jerk.
—Ahmad
Enjoyable short story - brilliant potrayals of emotions in the principal characters
—angel
Not one of the greatest short stories of all time, but it was nice.
—steeny