What do You think about Stories And Texts For Nothing (1994)?
هذیانهای بکت برایم خواندنی و تأملانگیز است. از میان کتابهایی که از او خواندهام، پس از «درانتظار گودو» این یکی قشنگترین و اثرگذارترین بود؛ آکنده از جملههای ناب و عمیق و پرمعنا:-چه آرامشی است دانستن اینکه دیگر هیچ احساسی درپیش نیست!-با هم قدم میزدیم؛ دستدردست؛ ساکت؛ غرق دنیای خودمان؛ هرکس غرق دنیای خود، دستدردست، فراموش شده. اینطور است که تا حالا دوام آوردهام. و امروز عصر هم انگار باز نتیجه میدهد. در آغوشم هستم. من خود را درآغوش گرفتهام؛ نه چنان بالطافت، اما وفادار، وفادار. حالا بخواب. گویی زیر آن چراغ قدیمی، بههمریخته، خستهوکوفته، از اینهمه حرفزدن، اینهمه شنیدن، اینهمه مشقّت، اینهمه بازی.-چیزی اینجا اتفاق نخواهد افتاد. هیچکس اینجا نخواهد بود و صداها از هرکجا که میآیند، بیجاناند.
—Mohamad Yoosofi
سوال هاي پاياني بي پايان، كاهلي كودكانه در برگ هاي پاياني، تصويرهاي آخر، پايان رويا، پايان آنچه مي آيد، آنچه مي گذرد، آنچه بود، پايان دروغ.آيا ممكن است، آيا بالاخره اين همان چيز ممكن است، خاموشي اين هيچ سياه و سايه هاي ناممكنش، آيا اين بالاخره همان چيز شدني است، كه ناشدني پايان يابد و سكوت ساكت شود، اين طور از خود مي پرسد، اين صدا كه سكوت است، يا منم، نمي شود گفت، همه اش همان روياست، همه اش همان سكوت است، صدا و من، صدا و او،او و من، و همه آنچه مال ماست،و همه آنچه مال آنهاست و همه آنچه مال آنهاست اما كي، روياي كي، سكوت كي، سوال هاي قديمي، سوال هاي پاياني، مال ما كه روياييم و سكوت، اما به پايان رسيده، به پايان رسيده ايم،ما كه هرگز نبوده ايم، به زودي هيچ نخواهد بود آنجا كه هرگز هيچ نبوده، تصويرهاي پاياني. و از آن كيست اين شرم، در هر يك ميليونيم گنگ هر هجا، و بي كرانگي سيري ناپذير پشيماني كه با هرگزش فروتر مي رود، از اينكه مجبور است بشنود، مجبور است بگويد،ضعيف تر از ضعيف ترين نجواها، اين همه دروغ را، و هر بار همان دروغ را كه به دروغ تكذيب مي شود، و از آن كيست اين سكوت جيغ آساي نمك نه ها بر زخم آري ها، صدا از خود مي پرسد.و مي پرسد بر سر آرزوي دانستن چه آمده است، ديگر نيست،قلب ديگر نيست، سر ديگر نيست، كسي چيزي حس نمي كند، چيزي نمي پرسد، چيزي نمي جويد، چيزي نمي گويد، چيزي نمي شنود، تنها سكوت است
—Maryam
I read it because his collection of 3 novels, after reading so much praise about them, was a rare book where I started reading but couldn't go on (har-har). So I thought this would be a shorter snappier way of getting into the prose style. It was certainly more accessible, but I couldn't get much beyond reading it word by word. I rarely felt anything. Beckett gets a lot of praise for stripping down language and writing to it's bare essentials, which may be true, but stripping writing down to the essentials seems to involve representing a life that is stripped down to the essentials, which, I guess I'm glad that people try that and write about it, but it seems like a choice, no more holy for it's complete lack of the holy, and not a choice that, once observed, seems particularly appealing.
—k